ابوالفرج اصفهانی کتابی دارد که معروف است، بنام آغانی یعنی اغنیه ها، آهنگهای موسیقی (1). ابوالفرج اصفهانی خودش اموی و از مورخین بسیار زبردست است و اتفاقا عالم با انصافی است (2).او در این کتابش چیزهای خیلی عجیبی نقل کرده است، از جمله می گوید: یک وقت یک شیعی با یک مرجئی با یکدیگر سخت بر سر مسئله عمل مباحثه می کردند، مرجئی می گفت اساس، این است که آدم ایمان داشته باشد، عمل بود، بود نبود، نبود شیعه می گفت ایمان از عمل انفکاک ندارد، اگر عمل نباشد، ایمان نیست مباحثه آنها شدید شد، نه این قانع می شد، و نه آن.
برای فیصله دادن به نزاع گفتند اولین کسی که از سر کوچه پیدا شد، از او می پرسیم که حق با کدامیک از ماست، اتفاقا اولین کسی که آمد یک نفر موسیقیدان بود (و به همین تناسب این داستان را در کتاب آغانی نقل کرده است) چون آن دو قبول کرده بودند که از اولین کسی که می آید بپرسند مرجئی خیلی خوشحال شد که عجب آدم مناسبی پیدا شد و الان طرف مرا خواهد گرفت به او گفتند ما چنین مباحثه ای داریم، شیعی گفت عقیده من این است که عمل از ایمان انفکاک ندارد و سعادت انسان در گرو عملش است مرجئی گفت من می گویم عمل ارزشی ندارد، سعادت انسان در گروه ایمان و عقیده اوست عقیده تو چیست؟
موسیقیدان قدری فکر کرد و گفت اعلای شیعی و اسفلی مرجئی از سر تا کمرم شیعه و از کمر به پائین مرجئی هستم می خواست بگوید من فکرم شیعی است اما در عمل مرجئی هستم.
تَعصِى الإله و أنت تُظهِرُ حُبَّه هَذا لَعَمرى فِى الفِعالِ بَدیعٌ
لَو کَانَ حُبُّکَ صَادِقاً لَأطَعتَهُ إنَّ المُحِبَّ لِمَن یُحِبُّ مُطِیعٌیعنی:
در حالى که به خدا اظهار محبت میکنی، گناه مىکنى؟ به جان خودم قسم که این، کار عجیبى است.
اگر محبت تو واقعى بود، باید خدا را اطاعت مىکردى، زیرا که عاشق، مطیع کسى است که به او علاقه دارد.(بحار الانوار: ج47،ص24).
در اصول کافى، ارشاد شیخ مفید، کشف الغمه و برخى کتابهاى دیگر، از رحلت امام صادق (ع) به لفظ «مضى» «مات» و «قبض» تعبیر شده است.
ظاهر این لفظها نشان مىدهد امام به مرگ طبیعى جهان را بدرود گفته است، اما در فصول المهمه و مصباح کفعمى (به نقل مجلسى در بحار) نیز در کتابهاى دیگرى آمده است: امام را زهر خوراندند. (1)
ادامه مطلب ...