صاحبان خردناب (اولوالالباب )

صاحبان خرد ناب کسانی که دو معجزه علمی وعملی پیامبر اعظم را الگوی رفتاری وعملی خویش قرار داده اند

صاحبان خردناب (اولوالالباب )

صاحبان خرد ناب کسانی که دو معجزه علمی وعملی پیامبر اعظم را الگوی رفتاری وعملی خویش قرار داده اند

لیک در روی تو خندیدن خطاست

حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد
عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل
 
شهریاری دختری چون ماه داشت
عالمی پر عاشق و گمراه داشت
فتنه را بیداریی پیوست بود
زانک چشم نیم خوابش مست بود
عارض از کافور و زلف از مشک داشت
لعل سیراب از لبش لب خشک داشت
گر جمالش ذره‌ای پیدا شدی
عقل از لایعقلی رسوا شدی
گر شکر طعم لبش بشناختی
از خجل بفسردی و بگداختی
از قضا می‌رفت درویشی اسیر
چشم افتادش بر آن ماه منیر
گرده‌ای در دست داشت آن بی‌نوا
نان آوان مانده بد بر نانوا
چشم او چون بر رخ آن مه فتاد
گرده از دستش شد و در ره فتاد
دختر از پیشش چو آتش برگذشت
خوش درو خندید خوش خوش برگذشت
آن گدا پس خنده‌ی او چون بدید
خویش را بر خاک غرق خون بدید
نیم نان داشت آن گدا و نیم جان
زان دو نیمه پاک شد در یک زمان
نه قرارش بود شب نه روز هم
دم نزد از گریه و از سوز هم
یاد کردی خنده‌ی آن شهریار
گریه افتادی برو چون ابر زار
هفت سال القصه بس آشفته بود
با سگان کوی دختر خفته بود
خادمان دختر و خدمت گران
جمله گشتند ای عجب واقف بر آن
عزم کردند آن جفا کاران به جمع
تا ببرند آن گدا را سر چو شمع
در نهان دختر گدا را خواند و گفت
چون تویی را چون منی کی بود جفت
قصد تو دارند، بگریز و برو
بر درم منشین، برخیز و برو
آن گدا گفتا که من آن روز دست
شسته‌ام از جان که گشتم از تو مست
صد هزاران جان چون من بی‌قرار
باد بر روی تو هر ساعت نثار
چون مرا خواهند کشتن ناصواب
یک سؤالم را به لطفی ده جواب
چون مرا سر می‌بریدی رایگان
ازچه خندیدی تو در من آن زمان
گفت چون می‌دیدمت ای بی‌هنر
بر تو می‌خندیدم آن ای بی‌خبر
بر سر و روی تو خندیدن رواست
لیک در روی تو خندیدن خطاست
این بگفت و رفت از پیشش چو دود
هرچه بود اصلا همه آن هیچ بود

بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت : "خداوندا! دوست دارم
بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ "، خداوند او را به سمت دو در هدایت
کرد و یکی از آنها را باز کرد ، مرد نگاهی به داخل انداخت ، درست در وسط
اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود ، که آنقدر
بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد ، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار
لاغر مردنی و مریض حال بودند ، به نظر قحطی زده می آمدند ، آنها در دست
خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای
بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود
را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند ، اما از آن جایی که
این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود ، نمی توانستند دستشان را
برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند . مرد روحانی با دیدن صحنه
بدبختی و عذاب آنها غمگین شد ، خداوند گفت : "تو جهنم را دیدی ، حال نوبت
بهشت است" ، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد ، آنجا هم
دقیقا مثل اتاق قبلی بود ، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور
میز ، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند ، ولی به
اندازه کافی قوی و چاق بوده ، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت :
"خداوندا نمی فهمم؟!" ، خداوند پاسخ داد : "ساده است ، فقط احتیاج به یک
مهارت دارد ، می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند ، در
حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند !" هنگامی
که موسی فوت می کرد ، به شما می اندیشید ، هنگامی که عیسی مصلوب می شد ،
به شما فکر می کرد ، هنگامی که محمد (ص) وفات می یافت نیز به شما می
اندیشید ، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند
، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را
دوست داشته باشید ، که به همنوع خود مهربانی نمایید ، که همسایه خود را
دوست بدارید ، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی)
نخواهد شد

تاریخ به عنوان یک منبع شناخت

 

به مصر رفتم وآثار باستان دیدم

به مصر آنچه شنیدم زداستان دیدم

تو تاج دیدی و من ملک رفته بر تاراج

تو عاج دیدی ومن مشت استخوان دیدم

تو کاخ دیدی ومن خفتگان در دل خاک

تو صخره دیدی ومن سخره زمان دیدم

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 قال علی (ع) :     

من عرف الایام لم یغفٌل عن الاستعداد .

کسانیکه ایام و تحولات را نیک بشناسند، از زمینه سازی و آمادگی غفلت نمی ورزد .

   تاریخ بعنوان یکی از منابع شناخت بسان آینه ای است که خوب و بد، زشت و زیبا را از هم جدا می سازد و به انسان حقایق را نشان می دهد از یک سو شناخت تاریخ دنیا و عبرت گیری پندپذیری از آن راهی است بسوی ابدیت و بسوی حق و کمال مطلق این نمایاندن راه انسان را به برتر از هر چه این جهانی است یعنی “ ما عندالله ” عروج می دهد .

از سوی دیگر واحدهای تاریخ ظرف حوادث و رویدادها هست یک پدیدة تاریخی که آغاز و انجامی دارد و در این بین انسانها برخی کامروا و برخی ناکامند و شناخت این کامروائیها و ناکامیها و فراز و فرودها و گذشتة زندگی انسانها مایة عبرت قرار می گیرد و می توان با مطالعة علل آنها راه صحیح آینده را بخوبی پیدا کرد

  ادامه دارد

www.shakheni.blogfa.com

a.rezai.b@gmail.com