صاحبان خردناب (اولوالالباب )

صاحبان خرد ناب کسانی که دو معجزه علمی وعملی پیامبر اعظم را الگوی رفتاری وعملی خویش قرار داده اند

صاحبان خردناب (اولوالالباب )

صاحبان خرد ناب کسانی که دو معجزه علمی وعملی پیامبر اعظم را الگوی رفتاری وعملی خویش قرار داده اند

تبعیض نژادی از منظر شاعر سیاهپوست امریکایی

بدبختی زمانی است که به تو یاد می دهند . هندوانه را دوست نداشته باشی اما تو دوست داری!

بدبختی زمانی است که بچه همسایه دیوار به دیوارت یک مهمانی دارد و همه بچه های محل را دعوت می کند جز تو!

بدبختی زمانی است که هیچ کس به تو نگفته است مامور امنیتی فروشگاه اجازه نمی دهد که تو شانزده بار از پله برقی بالا و پایین بروی وقتی مادرت سرگرم خرید است!

بدبختی زمانی است که تا شروع به بازی می کنی یکی شروع می کند به شمردن :یک، دو، سه، چهار،کاکا سیا به کنار.

بدبختی زمانی است که تو می توانی همه بچه های دیگر را در تاریکی ببینی اما آنها می گویند که نمی توانند تو را ببینند!

بدبختی زمانی است که در می یابی : بهترین دوستت اجازه دارد در استخر شنا کند .اما تو اجازه نداری.

بدبختی زمانی است که تاکسی ، برای مادرت توقف نمی کند و او هم شروع می کند به بدوبیراه گفتن.

بدبختی زمانی است که برای اولین بار درک می کنی در خیلی از اصطلاحات بد، کلمه سیاه به کار رفته است.مثل: گربه سیاه، هنرهای سیاه، مهره سیاه!

بدبختی زمانی است که تو می خواهی پیر زنی سفید پوست را برای عبور از خیابان کمک کنی و او فکر می کند می خواهی کیفش را بزنی.

بدبختی زمانی است که تو قبل ازآغاز سال نو به فروشگاه می روی و می بینی که بابا نوئل سفید پوست است.

 

        لنگستون هیوز- شاعر فقید سیاهپوست امریکایی

خواستن نیازمند از نیازمند از سبکی اندیشه و گمراهی خرد

 امام سجاد علیه السلام :و رأیت أن طلب المحتاج الی المحتاج سفه من رأیه و ضلة من عقله .

بار خدایا من به بریدن از دیگری و پیوستنم به تو خود را پاک و پاکیزه نمودم ( از هر چه جز تو چشم پوشیده بس به تو می نگرم )

(2) و به همه ( اندام و حواس ) ام به تو روآورده ام

(3) و از کسی که به بخشش تو نیازمند است روگردانیده ام

(4) و خواهشم را از کسی که از احسان تو بی نیاز نیست برگردانیده ام

(5) و دانستم که خواستن نیازمند از نیازمند از سبکی اندیشه ( بینایی ) و گمراهی خرد اوست

(6) زیرا بسا از مردم را دیدم - ای خدای من - که به وسیله جز تو عزت و بزرگی طلبیدند و خوار شدند ، و از غیر تو دارایی خواستند و بی چیز شدند ، و قصد بلندی کردند و پست گردیدند

ادامه مطلب ...

منبرو چوبه دار

منبر از پشت شیشه مسجد


چشمش افتاد به چوبه دار


عصبی گشت وغیضی وغضبی


بانگ برزد که : ای خیانتکار


توهم از دودمان مابودی


سخت وحشی شدی و وحشت بار


ما سر و کارمان به صلح وصلاح


تو به جرم وخیانتت سروکار


نرده کعبه حرمتش کم بود


که شدی دار شحنه ؟ شرمی دار


دار بعد از سلام وعرض ادب


وزگناه نکرده استغفار


گفت :مانیز خادم شرعیم


صورت ، اخیارگر یا اشرار


هر کجاپند وبند درمانند


نوبت دار می رسد ناچار


منبری را که گیر ودارش نیست


همه از دور وبر کنند فرار


لیک منبر فرونمی آمد


باز بر مرکب ستیزه سوار


دار هم عاقبت زجادررفت


روبه در تاکه بشنود دیوار


گغت : اگر منبرتومنبر بود


کا ر مردم نمی رسید به دار

«شهریار »