صاحبان خردناب (اولوالالباب )

صاحبان خرد ناب کسانی که دو معجزه علمی وعملی پیامبر اعظم را الگوی رفتاری وعملی خویش قرار داده اند

صاحبان خردناب (اولوالالباب )

صاحبان خرد ناب کسانی که دو معجزه علمی وعملی پیامبر اعظم را الگوی رفتاری وعملی خویش قرار داده اند

وقتی بیدار شدم که هنگام خوابیدن است

الهی،

وقتی بیدار شدم که هنگام خوابیدن است

الهی، تا به حال می گفتم گذشته ها گذشت.

اکنون،

می

بینم

که گذشته هایم نگذشت؛

بلکه همه در   من جمع است،

آه، آه، از یوم جمع

الهی، گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نفس سرکش چه باید کرد؟

الهی،آن خواهم که هیچ

نخواهم

انسان انسان است .

 ۱-اگر انسان برای خودش شأنی قایل باشد، به جای طرفداری از حق،  به جای حق، از شأن خود مواظبت می¬کند. و لذا خودبزرگ بینی در اصل نوعی ذلت و کوچک شمردن خود است و انسانی که احساس برتری نسبت به دیگران داشته باشد برای حفظ این احساس، هر ذلتی را می¬پذیرد»
2. « تاکید می¬کنیم که تلاش برای بهتر شدن با احساس برتری نسبت به دیگران نمی¬سازد. حتی ما نمی¬توانیم خود را بالاتر از یک انسانی که فعلا و علی الظاهر کافر است بدانیم. در دستگاه الهی حساب متفاوت است. مثالهای زیادی در این باره وجود دارد.  حر و سحره موسی(ع) مثالهای واضحی هستند.»
3. «عالم چو حبابی است ولیکن چه حباب؟!/ نه بر سر آب، بل بر روی سراب!
آنهم چه سراب؟ که بینند به خواب!/آن خواب چه خواب؟ خواب بدمست خراب!»

4. «ادب و تواضع از خصلتهایی است که موجب نجات انسان می¬گردد»

 

۵- دین دو کلمه بیش نیست مرنج ومرنجان  

 

این قدر گفتیم باقی رو فکر کن

فکر راکد شود رو ذکر کن

ذکر فکر را آرد در اهتزاز

ذکر را خورشید این افسرده ساز

  

 

 

.

بیائیم توبه کنیم

 

 

 

منشور توابین

 

یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا .

ای کسانی که ایمان آورده اید باز گردید

به سوی خدا بازگشتی کاملاً  با اخلاص .

 

تعریف :

   تعریف های زیادی برای توبة نصوح ذکر کرده اند برخی بالغ بر 23 تعریف ذکر کرده اند . از مجموع تفاسیر استفاده می شود توبة‌ نصوح توبه ای است خالص و کامل که از روی آگاهی و صداقت انجام شود و با بیم و امید و تزکیه و ادای حق الله و حق النّاس همراه باشد و با عزمی استوار و برگشت ناپذیر نردبان رشد و تکامل و معنویت و عزّت را طی نماید .

چرا توبه ؟!

زیرا توجه شود که :

1ـ آیا کسی که به فکر همه چیز باشد امّا به فکر جان و روح خویش نباشد به فکر مرکب روح و گاو تن، جفت جان باشد اما از عیسای روح و فرشتة جان و عصارة خلقت غفلت نماید خطا کار نیست .

همی میردت عیسی از لاغری

تو در بند آنی که خر پروری

از سوی دیگر باید توجه داشت همانگونه که یک هفته بدون آب نمی توان زندگی کرد یک هفته هم نمی توان بدون آب زلال معنویت و اشراب شدن از کوثر زال نماز و قرآن روح را زنده و شکوفا داشته باشیم .

همچنین باید متوجه بود که اسراف حتی یک نصف لیوان آب حرام است و ما جان و روحمــــان را اسراف می کنیم و روحمان را در پیچ و خم روزگار کهنه می کنیم و بجـــای آنکه روز به روز زیباتر، قشنگ تر، قویتر و با اراده تر شویم . هر چه پیرتر می شویم زشت تر و بی رمق تر می شویم . آیا این خطا و اشتباه نیست و نیاز به توبه ندارد.

2ـ آیا دنیا را پروار خانه دانستن و انسانها را گوسفندان پرواری شمردن خطا نیست در حالیکه دنیا کورة ذوب شدن ناخالصیها است.

3ـ آیا به پرورش جسم و بدن بجای پرورش روح انسانی مشغول شدن خطا نیست . آیا نباید انسانها بالغ شوند و سن و سالشان را با حرکت وضعی و انتقالی زمین محاسبه نکنند و بدانند که در دنیا کودک 90 ساله هم داریم . کسی که اندیشه و معنویت او رشد نکند همان کودکی است که با ابزاری به تناسب حجم فیزیکی خویش سرگرم بازی است .

خـــلق اطفالند جـــز مرد خــدا          

  نیست بـــالغ جز رهیدن از هوی

گفت دنیا لهو و لعب است وشما       

کودکید و راست فــرمــاید خـدا

جنگ خلقان همچو جنگ کودکان         

جمله بی معنی و بی مغز و مهان

آیا قربانی کردن عزّت و شرف انسانی در نزد تا نااهلان زراندوز و بی توجهی به آیات قرآن خطا نیست قرآن می فرماید :

“ و فی السماء رزقکم ” این یک حقیقت است که روزی انسان ها همانند سایر موجودات در آسمان است .

رزقها هم رزق خواران و پنـــــد

میوه هــا لب خشک باران و پنــد

لقمه بخشی آید از هرکس به کس

حلق بخشی کار یزدان است و بس

  آیا دین جز محبت است “هل الدین الا الحب” آیا عده ای آن را زورگو بی منطق، خشن معرفی نکردند؟ و این عمل را جز گناه چه چیز می توان نامید؟!

5ـ آیا شعار محوری پیامبر(ص) مرگ با محرومان زندگی با محرومان را نادیده گرفته نشد و به توجیه زراندوزیهای عده ای نپرداختند ؟ چه گناهی بالاتر از آن !

6ـ آیا پیامبر(ص) نتیجة زحمات طاقت فرسای خود را مودت ندانست؟ پس چرا عده ای تلاش میکنند  به هر شکلی به تثبیت خودشان به عنوان اینکه دین فقط یعنی سیاست است بپردازند و از عشق و محبت فراموش نمودند ؟ و ایثار را خانه نشین کردند صداقت را  زندانی و شرف انسانی را به قتلگاه فرستاند آیا این خطا نیست ؟!

7ـ آیا واقعاً‌پیامبر نفرمود “ و ما انا من المتکلفین” من از مشقت اندازان نیستم و ما همة وجودمان پر از تکلف و ایجاد مشقت برای دیگران است ؟ پس چرا توبه نکنیم ؟

8ـ آیا علم که نور است و یک حقیقت است . (3) عده ای آن را پیچیده برای اثبات مهارت خود جلوه ندادند ؟

9ـ آیا ساختمان سازی بجای انسان سازی هدف قرار نگرفت ؟

10ـ آیا زیاد حرف زدن را بجای زیاد عمل کردن نشانده نشد ؟

11ـ آیا توجه کردیم که دنیا جایگاه آزمایش الهی است و این آزمایش همگانی است و آنقدر مهم و شدید می شود که حتی پیامبر خــدا (ص)‌ ناله اش بلند می شود و می گویند “ متی نصرالله ” پس چرا خدا ما را یاری نمی کند کی می خواهد نصرت الهی بیاید ؟! بنابراین توقع راحتی و راحت طلبی در دنیا در هیچ شرایطی نباید داشته باشیم ؟ پس چرا راحت طلبی پیشه ساخته ایم ؟

اگر توبه کرده ایم و خدا را بنده ایم پس چرا اینهمه نق می زنیم؟! و در طلب راحت طلبی به جان کندن افتاده ایم و چرا توجه نداریم که بندگی در دو جمله خلاصه می شود مرنج و مرنجان .

12ـ آیا ما به وظیفه و رسالت خویش عمل نموده ایم که به سراغ دیگران رفته ایم اگر نه پس چرا از همگان طلبکاریم .

غزالی می گوید : سی سال موعظة من در این دو بیت شعر فردوسی خلاصه می شود :

ز روز گذر کردن اندیشه کن              

پــرستیدن دادگر پیشـــــه کن

به نیکی گرای و میازار کس  

که راه رستگاری این است و بس

13ـ آیا حاضر شده ایم اگر نسبت به کسی می خواهیم انتقاد کنیم و نسبت به او نق بزنیم . خودمان را جای او بگذاریم و هر چه به خود می پسندیم به او بپسندیم .

13ـ آیا این تجربة‌ تلخ را هنوز نفهیدیم که از پرگویی و پرخوری، پر خوابی بجای نمی رسیم .

15ـ‌ آیا اندیشیده ایم که معنی این جمله زیبای پیامبر(ص) که حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است یعنی چه و آیا فکر کرده ایم که چرا اگر سه نفر شاهد عادل در جامعة‌ اسلامی در دادگاه اسلامی شهادت دهند که ما با چشمان خویشتن دیده ایم دونفر عملی خلاف عفت انجام داده اند اگر شاهد چهارمی را حاضر نکنند باید حدّ قذف بخورند .

16ـ‌ آیا امر به معروف و نهی از منکر که مخصوص جامعه ولایی است و فرع اثبات برادری (4) برای او است ما بدون مقدمه از آن حربه ای مشمئز کننده نساخته ایم؟! و آیا معروف را شناختیم و منکر را فهمیدیم و سراغ امر به آن رفتیم یا خیالاتمان را بجای معروف و منکر قرار دادیم .

17ـ‌ آیا از “ اجتنبوا قول الزور”  (بپرهیزید از قول خلاف واقع) حـربه ای برای جمود و رکود و سرد شدن نساخته ایم . و هر نوع صدای موزون را حتی با محتوای عالی تحریم نکردیم؟!‌

18ـ آیا از شهوت که مرض است و بهانه ای برای ادامة حیات از آن به عشق تعبیر نشد .

19ـ آیا تکاثر طلبی اصل و هدف قرارنگرفت و کوثرگرایی و وحدت گرایی را به فراموشی نسپردیم؟!

19ـ با عنایت به اینکه انسان چیزی جز فکر و اندیشه نیست (2) و ستون خیمة انسانیت عقل  است

آیا ما لحظاتی عقل خود را بکار انداختیم تا داعیه پیروی از اهل بیت پیامبر(ص)‌ که عین عقلند را داشته باشیم . قرآن در توصیف اهل بیت می فرماید : “ انمــا یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا ” و از سوی دیـگر تعطیلی خود را پلیدی می شمارد “ انما یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون .”

آیا به این حقیقت بزرگ توجه کرده ایم که :

قلندران حقیقت به نیم جــــــو نخرند     

قبای اطلس آنکس که از هنر عاری است

ما بندة خدای قادر و عالم و مرید و عزیز و عظیم و . هستیم و بندة او باید اهل عزّت و قدرت و آگاهی و بصیرت باشد نه انسانی بی اراده و ضعیف و ناتوان . امام صادق (ع) فرمود : بندگی خدا حقیقتی است که آفریدگاری را به همراه دارد. پس باید  اولی الایدی و اولی الابصار، (صاحب قدرت و بصیرت) بود . و ما اگر ضعیفیم و ناتوان و بی اراده حاکی از گرفتاری مان در عالم ماده است و به تعبیر ملا صدرا اگر گرفتاری نفس و اشتغال آن به طبیعت بشود توان ایجاد و خلق از او گرفته می شود  .

20ـ آیا از این همه ظلمهایی که به طبیعت می شود نباید توبه کنیم چرا ایجاد آلودگی چرا سر و صدا و بهم زدن آرامش ؟!

پیامبر(ص) از عربهای وحشی و بی ادب انسانهایی ساخت که با سر انگشتان خویش به درب خانه می زدند که نکند گوش صاحبخانه آزار ببیند و مسؤولیت ایجاد کند . بنابراین باید فکری کرد و تا دیر نشده طرحی نو در انداخت . توابین به فکر روح و جان خود هستند و دنیا را آزمایشگاه و مزرعه ای برای آخرت می دانند .

توابین دوست دارند گول خور بزرگوار باشند تا گول زدن پست .

توابین مساکین و نیازمندان را رسولان الهی و فرستادگان او می دانند رسولانی که پادشاهان آخرتند و محبت خدا در محبت آنان است .

تــوابین نصف دین را تغافل میدانند و کرامت و بزرگواری را در چشم پوشیدن از لغزشها می دانند .

توابین زبانی شاکر دارند و هیچگاه نق نمی زنند و خود را طلبکار نمی دانند و قبل از هر چیز به محاسبة خویشتن قیام می نمایند .

آنان می دانند :

1ـ انسان انسان است و این یک قضیة تتولوژی است که می ارزد همیشة عمر آن را به ذهن بسپاریم و بدانیم که انسان ماشین یا نیست . او زندگی انسانی دارد .

زندگی یـــــک حقیقت یک هـــدف     

زندگی یعنی جنون در یک صدف

زندگی موجی است در دریای خون  

زندگی رمزی است در شط جنون

زندگی در دل یک عـــــاشق است        

زندگی شوق دیدار خـــالق است

زنـدگی امید و کوششهای ما است               

زندگی ایثـــار و مهر بـی ریاست

زندگی روح لطیف آیــــه هاست                

زندگی آئینـــة تکبیرهــــــاست

2ـ دنیا آزمایشگاه، کورة‌ذوب شدن و زدودن ناخالصیها، میدان نبرد و راه رسیدن به کمال است و آزمـایش یک سنّت جاویدان الهی است و همة انسانها هر کدام به شکلی در متن آزمایش الهی بسر می برند . “ الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون. و لقد فتنا الذین من قبلهم .”

و همانگونه که فشار آتش ناخالصیهای طلا را در کورة آزمایش از بین می برد و آن را لایق قرار گرفتن در دست معشوق می سازد مشکلات و سختیها، مصیبتها و حتی خوشیها و نعمتها آزمایش الهی اند که انسانها را خالص می سازد و او را لایق محضر دوست می نماید و حاضر نیستند آزارشان به موری برسد نه از این جهت که مور جان شیرین دارد . بلکه بدین خاطر که هر کس که دلی دارد یک مو هم نیازارد . چون آن مور هم از دلبر دارد اثری بر دل .

آنان می دانند دنیا پروار خانه، استبل حیوانات نیست و برای خوردن و خوابیدن و فربه شدن تن خلق نشده است و انسانها باید به فکر اندوخته های واقعی خودشان باشند تا هنگامی که خورشید حقیقت دمید افسوس نخورند :

افسوس که آنچه برده ایم باختنی است   

بشناختــــه ها تمــــام نشناختنی است

برداشته ام هــــــر آنچه باید بگذاشت          

بگذاشته ام هـــــر آنچه برداشتنی است

3ـ آنان می دانند لــذّت متعلق به عالم حضور است و دنیا دار غیبت و حجاب است . شهوات دنیا و مشتهیات امراض اند نه لذات . بدین جهت وقتی انسان کاملاً سیر شد و یا شهوت کاملاً دفع شد اگر بهترین غذا و یا جاذبه های عشق حیوانی هم برای او ایجاد شود دیگر از خود تمایلی نشان نمی دهد بنابراین شهوات و مشتهیات بهانه ای برای بقایند و نه لذت و کشش روحی و ماندگار و انسانها باید دل به لذّات واقعی ببندند .

هیچ محتــــــاجی می گلگون نئی     

ترک کن گلگونه را تو خود گل گونه ای

تاج کر منـا است بر فــــرق سرت   

طوق اعطینــــــــــاک آویــــز برت

می چه باشد یا سماع و یا جمـــاع                    

تا تو زان جویی نشاط و انتفـــــــاع

جان بی کیفی شده محبــوس کیف   

آفتـــــابی حبس عقــده اینست حیف

4ـ آنان می یابند زمینة تحصیل لذتها برای همگان تقریباً یکسان آماده است و تفاوتی فاحشی ندارند همه تقریباً بقدر هم لذّت می برند . ثروتمندترین و فقیرترین هر دو می توانند یک شکم غذا بخورند زیر یک سقف می توانند بخوابند در مواردی یقیناً فقیرترین انسانها، بیشتر لذت می برد و راحت تر می خوابد . علاوه بر این که این لذتها زوال پذیرند .

5ـ آنان توجه دارند لذتهای دنیایی تکراریند .

از دیک جهان یک دو سه کفگیر چه خوردی . باقی همه این مزه دارد که چشیدی . بنابراین لذتها، شهوتها و همة غرایز ضمن اینکه نعمت الهی اند و باید باشند. اگر عسل خوب می خواهیم باید زنبور عسل نیش هم داشته باشد اگر گل می خواهیم خاری هم باید مدافع او باشد. و غرائز به آبهای متراکم پشت یک سدّ شبیهند که اگر حساب شده و تحت کنترل عقل استفاده شوند بی نهایت زیبایی در غیر آن صورت بی نهایت خرابی به بار می آورند .

6ـ آنان موحدند می دانند توحید طهارت کبری است و روح دین و عصارة آموزه های انسانی توحید است و اسوة موحدان ابراهیم است آنجا که فریاد می زند :

و لکم اسوة حسنة فی ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقومة انا برآء منکم و بدا بیننا و بینکم العداوة والبغضاء حتی تؤمنوا بالله وحده .

پس ترس و اضطراب یا دل سپردن به دیگران معنی ندارد .

موحد چو ذر ریزی اندر برش 

و یـــــا تیغ بران نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس

که این است مبنان توحید و بس

نا امیدی خطاست .

پیام الهی به گناهکاران، اسراف کنندگان جان، آنان که احساس می کنند جانشان تشنه است و بوستان زندگیشان میوة شیرین ندارد و چشمة وجودشان خشکیده است و آنگونه که باید نتوانسته اند از عمرشان سود ببرند و زندگی را تکراری تصوّر نموده اند و هر آن میوة جانشان شیرین نگردیده است آنان که عمری به دنبال سراب دویده اند و همة اعمالشان همانند خاکستری تیره و بی جان و بی ربایش در جریان وزیدن طوفانی سهمگین به باد رفته است . این است که فرصت هست خدای سبحان برای بندگانش راه خلاص شدن و توبه کردن را باز گذاشته است راه این است :

1ـ انابه و بازگشت به پروردگار .

2ـ تسلیم محض در برابر او .

3ـ پیروی از زیباترین هدیه های آسمانی (قرآن)

4ـ فرار از حسرتها و اندوه ها و ترک مسخره کردن خویشتن و خدای خویش که حاصل فرآیند سه خصلت زشت

ـ تکذیب آیات الهی و حق ستیزی

ـ استکبار و خود بزرگ بینی

کفر و حق پوشی و پنهان کردن هستة زیبای جان در زیر خروارها خاک در جهان ماده و جوانه نزدن و اتصال پیدا نکردن با خورشید حقیقی عالم تکوین . یعنی ذات احدیت می باشد . پس باید به هدایت الهی مهتدی و به تقوای الهی متقی و به احسان بیکران او محسن شد تا سعادت دنیا و آخرت تأمین گردد و این است منشور جمعیت توابین .

اینقدر گفتیم باقی رو فکر کن      

   فــــــــکر راکد شود رو ذکر کن

ذکر آرد فکر را در اهتــــزاز              

ذکر را خورشیدی این افسرده ساز

www.shakheni.blogfa.com

a.rezai.b@gmail.com