حقیقت عزت چیست؟ و چگونه پدید میآید؟ آیا عزت امری بیرونی و خارج ازوجود انسان است یا چیزی در داخل وجود انسان که باید آن را در درون جان خودمان پدیدآوریم. برخی تصور میکنند اگر مال و ثروت و ریاست و لباس فاخر و ایل و تبار و جمعیتزیاد داشته باشند، عزیز و اگر فاقد این امور باشند در خود احساس ضعف و کمبود و ذلتمیکنند. اما با اندک تأمل مییابیم که هیچ کدام از امور فوق عزّتآفرین نیستند، زیراعزت ظاهری و خیالی از بین میرود. بنابر این حقیقت عزت ناشی از عزت نفس است وعزت نفس این است که با تکیه زدن بر قدرت مطلق عالم هستی؛ یعنی خدای سبحانکه غنی بالذات است و همه به او نیازمندند و او به هیچ موجودی نیاز ندارد و هیچ چیز ازهیچ جهت بر او قهر و غلبه ندارد، انسان به عزّت حقیقی دست پیدا میکند.
زیرا او بر همه چیز غلبه دارد، پس انسان نباید به هیچ قیمتی و در هیچ حالتیحاضر شود زیر بار منت کسی برود و سر تسلیم فرود آورد و به کسی اظهار نیاز و احتیاجکند. چون اظهار احتیاج حاکی از ذلت و درماندگی است. شکی نیست که رفع نیازهایطبیعی بدون پذیرش منت به وسیله دیگران و کمک متقابل به دیگران در برطرف شدناحتیاجهای آنان با داشتن روحیة استغنا و عزتمدار هیچ گونه منافاتی ندارد و از موضوعبحث خارج هستند. اما احتیاج به دیگران که ناشی از ضعف و ناتوانی باشد، ذلتآور وخوارکننده است.
حقیقت عزت
حقیقت عزت چیست؟ و چگونه پدید میآید؟ آیا عزت امری بیرونی و خارج ازوجود انسان است یا چیزی در داخل وجود انسان که باید آن را در درون جان خودمان پدیدآوریم. برخی تصور میکنند اگر مال و ثروت و ریاست و لباس فاخر و ایل و تبار و جمعیتزیاد داشته باشند، عزیز و اگر فاقد این امور باشند در خود احساس ضعف و کمبود و ذلتمیکنند. اما با اندک تأمل مییابیم که هیچ کدام از امور فوق عزّتآفرین نیستند، زیراعزت ظاهری و خیالی از بین میرود. بنابر این حقیقت عزت ناشی از عزت نفس است وعزت نفس این است که با تکیه زدن بر قدرت مطلق عالم هستی؛ یعنی خدای سبحانکه غنی بالذات است و همه به او نیازمندند و او به هیچ موجودی نیاز ندارد و هیچ چیز ازهیچ جهت بر او قهر و غلبه ندارد، انسان به عزّت حقیقی دست پیدا میکند.
زیرا او بر همه چیز غلبه دارد، پس انسان نباید به هیچ قیمتی و در هیچ حالتیحاضر شود زیر بار منت کسی برود و سر تسلیم فرود آورد و به کسی اظهار نیاز و احتیاجکند. چون اظهار احتیاج حاکی از ذلت و درماندگی است. شکی نیست که رفع نیازهایطبیعی بدون پذیرش منت به وسیله دیگران و کمک متقابل به دیگران در برطرف شدناحتیاجهای آنان با داشتن روحیة استغنا و عزتمدار هیچ گونه منافاتی ندارد و از موضوعبحث خارج هستند. اما احتیاج به دیگران که ناشی از ضعف و ناتوانی باشد، ذلتآور وخوارکننده است.
علی(ع) در این خصوص میفرماید:
«احتج الی من شئت تکن اسیره واستغن عمن شئت تکن نظیره وافضل الی منشئت تکن امیره»؛ نیازمندی پیدا کن به هر کس که میخواهد باشد، آن گاه تو اسیر وذلیل او هستی، بینیاز باش از هر کس که میخواهی آن گاه تو همانند او هستی و نیکوییو احسان کن به هر کس که میخواهی، آن گاه امیر و فرمانروای او باش».
از این سخنان گهربار دو مطلب بسیار مهم که در واقع دو مرحلة مترتب از عزتانداستفاده میشود: 1ـ مرتبه ابتدایی عزت آن است که انسان دست نیاز به سوی کسی جزخدا دراز نکند و حاضر نشود خود را تحت هیچ شرایطی بفروشد و این حقیقت متعالی وعزتآفرین و ذلتسوز را به خوبی یافته باشد که غیر خدا همه محتاجند و به فرمودة امامسجاد(ع): ورأیت انّ طلب المحتاج من المحتاج سفه من رأیه وضلة من علقه؛ و بر آنمکه در خواست نیازمندی از نیازمند دیگر سفاهت رأی و گمراهی خرد است».
آن گاه امام(ع) میافزاید:
«چه بسا ای خداوند من دیدهام کسانی که عزت از غیر تو طلبیدهاند و به ذلتافتادهاند و جز از خزانة فضل تو توانگری جستهاند و بینوا شدهاند و آهنگ بلندی کردهاندو به پستی گراییدهاند. پس آن دوراندیش که سر اعتبار نگریسته و چنین کسان را دیده، دردوراندیشی خویش به راه خطا نرفته و اختیارش به راه صواب رهنمون گشته است».سپس آن حضرت در ادامه میفرماید: «خدایا تویی ای سرور من که تنها و تنها پیشگاهتوست که باید دست طلب به سوی آن دراز کرد، نه هر کس دیگر که از او چیزی میطلبندتنها و تنها درگاه توست نه هر کس دیگر که از او حاجت میخواهند».
2ـ مرتبه بالاتر و برتر عزت آن است که وجودش برای دیگران منشأ خیر وبرکتباشد.
بنابر این حقیقت عزت؛ یعنی احساس قدرت و بینیازی از غیر خدا و ایستادگی دربرابر موانع تکامل و نیز تلاش در جهت خدمت به بندگان خدا و رشد دادن خود و جامعةانسانی با تکیه و اعتماد بر قدرت لایزال الهی در همة امور که لازمة آن، داشتن شخصیتیآگاه، حکیم، محسن، بااراده، ثابت و استوار و غیرقابل نفوذ میباشد که از راه تطمیع یاتهدید نمیتوان در او نفوذ کرد و در هر لحظه سیر تکاملی او به سوی حضرت حق ادامهدارد و با احسان مادی و معنوی خود حتی با ایثار جان خود تلاش میکند دیگران را هم بهسوی کمال هدایت نماید.
در این حالت است که روح بزرگ شده و دنیا را آزمایشگاهی بزرگ و کورهای عظیمجهت ذوب شدن و گرفته شدن ناخالصیها میداند. از این رو میکوشد، اوّلاً: خودشسترون و عقیم نماند و دنیا را به مزرعهای شکوفا و پرمحصول برای آخرت تبدیل نماید واز مادیّت بستری مناسب برای معنویت بسازد و مراقب است که بر اثر تکرار خور و خواب باخودمختاری، کنشی Functional Autionomy زیستن را از بههر خوردن و خوابیدننپندارد و ثانیاً: دیگران را هم از گمراهی و سقوط در این درّة هولناک نجات دهد و به طوریقین روح بزرگی که دارای چنین اندیشه و ایمانی باشد برای بدن زحماتی فراهم میکنداما در عین حال سعادت و رستگاری دنیا و آخرت را تأمین مینماید. و این اختیار درراستای اهداف خلقت است. امام حسین(ع) در تبیین اهداف خلقت فرمود:
خداوند ـ عزّوجل ـ خلق نکرده است بندگانش را مگر برای این که او را بشناسند وزمانی که او را شناختند، بپرستند و با پرستش خدا از پرستش غیر او بینیاز گردند و اینبه خاطر آن است که باغبان حکیم هستی میوههای شیرین و لبگزانی میخواهد کهبینیازی خود را حتی از درخت هم اعلان نمایند و با شیرینی و بوی عطرشان، جهانی رامست معشوق حقیقی عالم سازند و آنان را به حرکت وادارند و این جاست که خود لایقمحضر او گردیدهاند.
حال اگر این سئوال مطرح شود، عزت چگونه پدید میآید؟ پاسخ این است از راهبزرگ شد با ایمان به خدای یگانه و متخلق شدن به اخلاق الهی، معنای مؤمن بودن ایناست که من هیچ مؤثری در وجود نمیشناسم جز خدا و سر تعظیم و تذلل فرود نمیآورمجز پیش او و هیچ چیزی نمیخواهم جز از او. اگر همة عالم را به من بدهند باز پیش خداکوچکم و پیش هیچ کس کوچکی نمیکنم. این همان معنای عبادت است که خارج شدناز ذلت عبادت مخلوق و ورود به عزت عبادت خالق است. زیرا روشن است که ذلت در اثراندیشه شرکآلود تأثیرگذاری غیر خدا در عرض خدا و فروتنی بیجهت نزد مؤثرهایخیالی پیدا میشود، وقتی که مخلوق را مستقلاً مؤثر بدانم، به طور قهری خود را پیش اوکوچک میشمارم. وقتی رفع نیازمندیهایم را به دست مخلوق بدانم احساس کوچکینسبت به آن میکنم. ولی انسان مؤمن و موحد فقط خدا را مؤثر میداند و تنها در نزد اواحساس تذلل میکند و نزد او تنها سر تعظیم فرود میآورد و حاضر نیست به هیچ قیمتیبرای موجود دیگر سر تعظیم فرود آورد و خود را بفروشد هر چه این روحیه در انسانقویتر باشد، قدرت مقاومت در برابر ناملایمات و تصمیم بر ایثار و فداکاری بیشترمیشود، در نتیجه عزت و شرف او بیشتر است.
اکنون میتوان فهمید که چرا خدا در قرآن میفرماید: (ولله العزّة ولرسولهوللمؤمنین ولکنّ المنافقین لایعلمون)؛ عزت مال خدا و پیامبر خدا و مؤمنین است، امامنافقان نمیفهمند.
نکتة قابل توجّه و دقت این است که عزت مال خدا و رسول است، زیرا خدا مالکهستی است و پیامبر مظهر صفات خداست، اما این که عزت از آن مؤمنین است به چهمعناست؟ با توجّه به مطالبی که گذشت، روشن شد منظور مؤمنی است که به وظایفایمانی خود عمل نماید، یعنی همه چیز را از خدا بداند روزیش را و آنچه مایه تکاملاوست را در آسمان سراغ بگیرد، ضمن این که ارادة استکبار در زمین ندارد پا بر سر هستیبگذارد و عالم را سکوی پرش به سوی او بداند چنین انسانی عزیز است.
نکتة دیگری که خیلی اهمیت دارد و در اعمال انسان تأثیر مستقیم دارد، توجّه بهاین نکته است که سهم ما در تحصیل و عزت چه اندازه است و خدا چگونه و در چهشرایطی عزت میدهد. روشن است که با توجّه به اراده و اختیاری که خدا به انسانها دادهخود انسان (البته با عنایت الهی) بیشترین و اساسیترین سهم را دارد و معنای این کهخدا عزت میدهد نه این که عزت را خدا از آسمان فرو میفرستد، بلکه خدا انسان را درسایة معرفت و شناخت توحیدی از همة خلق بینیاز میسازد و طمع او را از غیر قطعمیکند و به او میفهماند که چشم طمع به غیر بردگی دائمی، نیازمندی حاضر و طمعکار اسیر ذلتها است. بنابر این میتوان گفت: انسان عزت را به عنایت الهی، خود بهخود هدیه میدهد و خودش هم میتواند آن را از خویش سلب نماید و کسی نمیتواندکسی را عزیز و یا خوار و ذلیل نماید. از همین روی، عزیزترین انسانها امام حسین(ع) درروز عاشورا در هنگامة قدرت بلامنازع دشمن و اقتدار بیهمتای آنان فرمود: مرا مخیّرکردهاند بین عزت و ذلت و ذلت از مابه دور است؛ یعنی عزت و ذلت من در اختیار خودممیباشد. و حاضرم کشته شوم، بدنم پاره پاره شود، خانوادهام به اسارت بروند و... اما خود رابه یزید نفروشم و عزت من باقی بماند؛ این نهایت درجة عزت است. در همان حال امامحسین در اوج عزت و معاندان و مخالفان او در حضیض ذلت قرار داشتند، زیرا دشمننتوانسته بود ذرهای در قلعة مستحکم روح امام(ع) رخنه ایجاد نمایند.
امام حسین(ع) هنگامی که در ابتدای ورود به کربلا با تهدید لشگر دشمن مواجهشد، با جملة زیبا و عزتآفرین خود «افبالموت تخوفنی... مرحباً بالقتل فی سبیلالله؛ آیامرا از مرگ میترسانی؟؟ چه خوش است شهادت در راه خدا» به همة بشریت درس شیوةعزیز بودن و عزت و سربلندی داشتن، آموخت.
امام(ع) با انتقاد از وضع موجود به تشریح ابعاد فاجعه و تبیین خطاهای صورتگرفته شده پرداخت و با اعلام رسالت خویش و لزوم موضعگیری در مقابل وضع موجود بهارائه تصویری زیبا و دلنشین از جامعه آرمانی خویش پرداخت؛ جامعهای که در آن توحید وعدالت حاکم باشد و مظلومان رهایی یابند. امام خطاب به فرزدق فرمود:
«یا فرزدق ان هؤلاء قوم الزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن واظهرواالفساد فی الارض وابطلوالحدود وشربوا الخمور واستأثروا فی اموال الفقراء والمساکین وانااولی من قام بنصرة دینالله واعزاز شرعه والجهاد فی سبیله لتکون کلمةالله هی العلیا».
در این سخنان امام(ع) پیروی مردم از شیطان و بیتوجهی آنان به اطاعت خدایرحمان و فساد آشکار آنان در روی زمین و تعطیل شدن حدود الهی و شیوع گناه در جامعهو تضییع حق فقیران و محرومان را به عنوان اموری غیرقابل تحمل میشمارد که همةمؤمنان موظفند در برابر آن قیام کنند و خود از همه به این قیام سزاوارتر است، قیام برایاز بین بردن موانع، پیاده شدن دین خدا و عزیز شدن شرع مقدس و در نهایت جهاد ومبارزه برای اعلای کلمة حق.
بدین سان امام(ع) و یاران او با کمال شجاعت و عزتمندی و آزادگی و استقامت وفداکاری در دفاعی مقدس از مرزهای قرآن با ایمانی ژرف و حماسه آفرینهایی شگرف،به آستان شهادت سر نهادند و در راه بقای دین خدا جان دادند و تجلی آیین محمدی راجاودان ساختند. بدین گونه عاشورا مدال بزرگ افتخار است که تاریخ آن را به سینه قرآنو اسلام آویخته است و مشعل جاوید هدایت است که امام حسین(ع) و یارانش بر سر راهفرزندان عزتخواه اسلام قرار دادهاند. و درسی است به همة بشریت در جهت تبیینچگونه زیستن و چگونه مردن.
منشأ عزت
حال این سؤال مطرح میشود که منشأ عزت کجاست؟ اگر چه در ضمن مطالبگذشته به طور اجمال پاسخ این مسئله روشن شد، ولی با توجّه به اهمیت آن به صورتجداگانه و تفصیلیتر به آن میپردازیم. همة مخلوقات به حکم محدودیت و فقر ونیازمندی ذاتیشان قابل نفوذ و شکستند و تنها ذات قادر مطلق و نامحدود الهی است کهغیر قابل نفوذ و شکستناپذیر است و نسبت به مخلوقات او خالق و مالک حقیقی هرخلق و امری است. صاحب و مالک مطلق عزت است. به هر نحو که اراده کند در عالمتصرف میکند و تشرفش به هر شکل که باشد پسندیده است، چون او رب عزت است:(وسبحان ربک ربّ العزة لما یصفون)
قرآن کریم همة عزت را منحصراً از آن خدا میداند: (فان العزّة لله جمیعا) زیراهمه به او نیازمندند و او از همه بینیاز: (یا ایها الناس انتم الفقراء الی والله هوالغنیالحمید).
از همین روی در سورة آل عمران آیه 26 میخوانیم: (قل اللهم مالک الملکتؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء و تعزّمن تشاء تذّل من تشاء بیدک الخیرانّک علی کل شیی قدیر)؛ بگو، بارالها! مالک حکومتها تویی، به هر کس بخواهیحکومت میبخشی و تو از هر کس بخواهی، حکومت را میگیری و هر کس را تو بخواهیعزت میدهی و هر که را بخواهی خوار میکنی تمام خوبیها به دست توست، تو بر هرچیزی قادری».
بنابر این، منشأ عزت خداست و معزّ ذات پاک و قادر اوست و تنها دوستان او باعنایت او عزیز میشوند.
مفسر معروف طبرسی در «مجمع البیان» در شأن نزول آیة فوق مینویسد:
هنگامی که پیامبر اکرم6 به اتفاق مسلمانان مشغول حفر خندق در اطرافمدینه بود و با نظم خاصی مسلمانان، گروه گروه با سرعت و جدّیّت مشغول حفر خندقبودند تا پیش از رسیدن سپاه دشمن، این وسیلة دفاعی، تکمیل گردد. ناگهان در میانخندق سنگ سفید بزرگ و سختی پیدا شد که مسلمانان از شکستن و حرکت دادن آنعاجز ماندند «سلمان» به حضور پیامبر6 رسید و جریان را عرض کرد. پیامبر واردخندق شد و کلنگی را از یکی از مسلمانان گرفت و محکم بر روی سنگ فرود آورد، ازبرخورد سنگ جرقهای جستن کرد. پیامبر6 تکبیر فتح و پیروزی گفت مسلمانان نیزبا او هم صدا شده و آهنگ تکبیر در همه جا پیچید، بار دیگر پیامبر کلنگ را بر سر سنگفرود آورد، مجدداً جرقهای جستن کرد و قسمتی از سنگ شکست و صدای تکبیر وپیروزی پیامبر و مسلمانان فضای اطراف را پر کرد. برای سومین بار کلنگ را بلند کرد و بربقیه سنگ محکم کوبید، مجدداً از برخورد کلنگ با سنگ جرقهای جستن نمود و اطرافخود را روشن ساخت و بقیة سنگ را در هم گسست و برای سومین بار صدای تکبیر درخندق پیچید، مسلمانان عرض کردند: امروز وضع عجیبی از شما مشاهده کردیم،پیامبر6 فرمود: «در میان جرقهای اول که جستن کرد، کاخهای حیره و مدائن را دیدمو برادرم جبرئیل به من بشارت داد که آنها در زیر پرچم اسلام قرار خواهند گرفت. دردرون جرقة دوم کاخهای روم را دیدم و هم او به من خبر داد که آنها در اختیار پیروانم قرارخواهد گرفت. در سومین جرقه کاخهای صنعا و سرزمین یمن را دیدم و او به من بشارتداد که مسلمانان بر آن پیروز میشوند و من در آن حال، تکبیر پیروزی گفتم. ایمسلمانان به شما مژده باد» مسلمانانِ راستین از خوشحالی در پوست نمیگنجیدند و خدارا شکر میکردند، اما منافقان چهره در هم کشیده با ناراحتی و به صورت اعتراض گفتند:چه آرزوی باطل و چه وعدة محالی؟! در حالی که اینها از ترس جان خود حالت دفاعی بهخویش گرفتهاند و مشغول حفر خندق هستند و با آن دشمن محدود یارای جنگ ندارندخیال فتح کشورهای بزرگ جهان را در سر میپرورانند. در این موقع آیة فوق نازل شد و بهمنافقان پاسخ گفت، چون همه خیرها و قدرتها در دست خداست، او هر کس را بخواهدبر تخت عزت مینشاند و هر کس را اراده کند بر خاک مذلت قرار میدهد.
بدهی است که منظور از اراده و مشیّت الهی این است که خدا از روی حکمت ومراعات نظام و مصلحت و حکمت جهان آفرینش و عالم انسانیت و با سعی و کوشش وتلاش انسان عزت میدهد.
در این جریان دو نوع موضعگیری صورت گرفت:
1ـ موضع مؤمنان صادق بدین سان کسانی که وعدة الهی را قبول و به وعدة اواعتماد داشتند شادمان شدند.
2ـ موضعگیری کسانی که به وعدههای الهی اعتقادی نداشتند و عزت را با مال وثروت و داشتن افراد و جمعیت میدانستند و برای به دست آوردن آن به هر حیلهای دستمیزدند و عشق به دنیا آنان را کور و کر ساخته بود و نمیتوانستند حقایق آسمانی را درکنمایند. اینها دو جریان متخاصمی بودند که در طول تاریخ وجود داشتند، در مکه وجودداشتند و در مدینه هم حضور پیدا کرده بودند. سرانجام در کربلا به مصاف هم آمدند و بهفرمودة امامحسین(ع) به عنوام دو جرین متخاصم روز قیام در محضر خدا حاضر خواهندشد؛ یعنی دو جریان حزب اموی و حزب علوی و معنای جملة «کلّ یوم عاشورا و کلّارض کربلا» چیزی جز این نیست.
بدین سان معلوم شد منشأ عزت خداست و هر کس راه رسیدن به عزت در دوجهان را طالب باشد باید حسینی باشد و همة زندگیاش را در اطاعت عزیز مطلق سپریکند.
و عباس گونه در گودال عشق جان دهد و بمیرد:
وقت آن آمد که من عریان شومجسم بگذارم سراسر جان شوم
آزمودم مرگ من در زندگی استچون رهم زین زندگی پایندگی است
امام حسین(ع) در آخرین لحظههای عمرش در پاسخ یکی از یارانش کهدرخواست نصیحت داشت، فرمود: هر گاه بخواهی بدون داشتن قبیله عزیز باشی و بدونحکومت هیبت داشته باشی از سایة ذلت معصیت خدا به درآ، و در پناه عزت اطاعت اوقرار گیر.
عوامل عزتآفرین
قرآن کریم بعد از بیان منشأ عزت و بیان این که همه عزتها بالاصاله از آنخداست، عوامل عزتآفرین را در سخنان پاکیزه و عمل صالح معرفی مینماید.مفسران «کلمة طیبه» را به اعتقادهای صحیح نسبت به مبدأ و معاد تفسیر کردهاند. آری،عقیدة پاک انسان را به سوی خدا بالا میبرد تا در جوار قرب حق قرار گیرد و غرق در عزتخداوند شود، زیرا بدیهی است که عقاید زیر بنای همة فعالیتهای انسان را تشکیلمیدهد و تلاشهای عملی او از مبانی فکری سرچشمه میگیرد و به تعبیر دیگر، اعمالانسان نمود و تبلوری از عقاید و اندیشههای اوست. به همین دلیل تمام انبیای الهی قبلاز هر چیز به اصلاح مبانی فکری و عقیدتی امتها میپرداختند، مخصوصاً با شرک کهسرچشمة انواع رذایل و بدبختیها و پراکندگیها است به مبارزه برمیخاستند. حال اگرعقاید طیب شد؛ یعنی توحیدی شد و ایمان به خدا و صفات او و ایمان به قیامت و حسابو جزا و کتابهای آسمانی و الگو بودن اولیای الهی و اوصیای آنان مسلم شد، رسیدن بهعزت امری قطعی است. در صورتی که میدان دادن به اندیشههای اومانیستی انسان را درچنبرة طبیعت و مادیت محبوس و محدود میکند. این اندیشه که زیربنای اندیشةمدرنیسم modernism و پست مدرنیسم postmodernism است و با اندیشة خدامحوری و ایمان به خدا در تضاد است و هیچ گاه صاحب خود را از زندان طبیعت و امیالپست حیوانی رها نمیکند.
عامل دوم عمل صالح است. تعبیری وسیع و پرمحتوا که شامل عبادات، انفاق،جهاد و هر کار شایستهای میشود که وسیلة تکامل و رسیدن به مقام قرب الیالله وپیشرفت جامعة انسانی در تمام زمینهها میباشد.
اینک به توضیح بیشتری در مورد این دو عامل عزتآفرین میپردازیم:
1ـ ایمان (کلمه طیّب)
قرآن کریم کفر، شرک، ارتداد و تحریف دین خدا را از عواملی که ذلت دنیا وآخرت را در پی دارد معرفی نموده و ضمن سرزنش منافقان که خود را عزیز و مؤمنان راذلیل میپنداشتند، میفرماید: (ولله العزة ولرسوله وللمؤمنین)؛ عزت مخصوص خدا ورسول او و مؤمنان است.
در حدیثی از امام صادق(ع) در تفسیر آیة فوق میخوانیم: «فالمؤمن یکون عزیزاًولا یکون ذلیلاً... المؤمن اعزّمن الجبل ان الجبل یستقل منه بالمعاول والمؤمن لایستقل من دینه شیی؛ مؤمن عزیز است و ذلیل نخواهد شد، مؤمن از کوه محکمتر وپرصلابتتر است، چرا که کوه را با کلنگها ممکن است سوراخ کرد، ولی چیزی از دینمؤمن هرگز کنده نمیشود. آری، مؤمن با همه طاغوتها به مبارزه برمیخیزد و با جهل وخرافات و شرک و عوامزدگی به مبارزه برمیخیزد و از هیچ کس وحشتی به دل راهنمیدهد، زیرا قلبش از عشق به خدا پر است و تکیه و توکلش بر ذات پاک اوست، چونخدا را میشناسد و آگاهانه به او عشق میورزد. آری، ایمان شهامتی میآفریند و انسان باایمان شکستناپذیر است.
در حدیثی از امام صادق نیز میخوانیم: «مؤمن از قطعات آهن و فولاد محکمتراست، چرا که آهن و فولاد هنگامی که در داخل آتش شود تغییر مییابد، ولی مؤمن اگرکشته و سپس زنده گردد و باز هم کشته شود، قلبش تغییر نمیکند».
از سوی دیگر، چون عزت مؤمن خدادادی است و در واقع حق خداست؛ مؤمن حقندارد آن را به هیچ قیمتی از دست بدهد به همین دلیل اما صادق(ع) میفرماید: «انتبارک تعالی فوّض الی المؤمن اموره کلها ولم یفوض الیه ان یذل نفسه...».
خداوند همة کارهای مؤمن را به او واگذار کرده، جز این که به او اجازه نداده است کهخود را ذلیل و خوار کند مگر نمیبینی خداوند در این باره فرمود: عزت مخصوص خدا ورسول او و مؤمنان است سزاوار است مؤمن همیشه عزیز باشد و ذلیل نباشد.
2ـ عمل صالح:
عمل صالح، میوة درخت ایمان است. زیرا هنگامی که چراغ ایمان در قلب انسانروشن شود، نور آن از اعضا و جوارح او منعکس میشود و در اندیشه و کردار انسان بهصورت اخلاق عالی انسانی، تقوا و پاکی و احسان و شجاعت و ایثار تجلی میکند. بههمین دلیل در آیات قرآن غالباً عمل صالح همراه ایمان به عنوان دو امر تفکیکناپذیر ازیک دیگر آمده است، زیرا عمل صالح جز با داغ بلند در دل داشتن میّسر نمیشود و داغبلند چیزی جز عشق به خدا نیست و راهی برای رسیدن به قلههای کمال و عزت حقیقیجز داغ بلند ایمان به خدا وجود ندارد.
داغ بلندان طلب ای هوشمندتا شوی از داغ بلندان بلند
در این صورت است که همة اعمالش صبغة الهی و معنوی دارد و با اندیشهایمثبت به حوادث مینگرد و با بندگان خدا با تغافل و سعة صدر رفتار مینماید.
از امام باقر(ع) نقل شده است که خداوند در مقابل سه عمل بر عزت انسانمسلمان میافزاید:
1ـ در گذشتن از کسی که نسبت به او ظلمی روا داشته است؛
2ـ بخشش به کسی که او را محروم کرده؛
3ـ برقراری پیوند با کسی که رابطهاش را با او قطع کرده است.
آری، عمل صالح انسان را عزیز میکند و همچون نیروی عظیم مغناطیسربایندة دلهاست و عمل صالح که در زبان دین از آن تعبیری به خطا و گناه میشود،لباس ذلت بر اندام انسان میپوشاند. امام سجاد در مناجات تائبین میفرماید:
«الهی البستنی الخطایا ثوب مذلتی وجللنی التباعد منک لباس مسکنتی واماتقلبی عظیم جنایتی؛ خدایا خطا و گناهان، لباس خواری و ذلت بر من پوشانیده و دوری توجامة عجز و بینوایی بر تنم انداخته و جنایت بزرگ (هوای نفسپرستی) مرا دل مردهساخته است».
از مجموع مطالب قبل نتیجه میگیریم ایمان و عمل صالح دو عامل عزتآفرینند و این دو عامل شامل همة خوبیها میشوند. از همین روی در روایات انسانهایعزتمدار کسانی معرفی شدهاند که منصف، حق محور، اهل گذشت و عفو، فروتن ومتواضع و در برابر ناملایمات صبور و شجاع باشند.
موانع عزت
انسان در حقیقت شگفتانگیزترین پدیدة عالم هستی و شریفترین مخلوق خداو معلم و مسجود ملائکةالله است. او که از عزت و عظمت ذاتی برخوردار است باید با تماموجود تلاش کند با تحصیل اعتقاد درست و انجام عمل صالح موانعی که بر سر راه رسیدناو به خدا وجود دارد را کنار بزند و به عزت کامل دست یابد.
قرآن کریم از طاغوت ـ اعم از هوای نفس شیطان و حاکمان ستمگر ـ به عنوانموانع رسیدن انسان به خدا یاد میکند و لزوم جهاد با آنان و مبارزه را گوشزد مینماید وترک آن را موجب از بین رفتن عزت دنیا و آخرت میشمارد و بشارت را برای کسانیمیداند که از طاغوت اجتناب ورزند و به سوی خدا روی آورند: (والذین اجتنبوا الطاغوتوانا بوالی الله لهم البشری).
پیروی از هوای نفس و تن دادن به خواستههای پست حیوانی و نیز گوش دادن بهوسوسههای شیطان و گول خوردن از فریبکاریهای او و یا تن دادن به زورگویهایستمگران یقیناً ذلت را به همراه دارد و مبارزه با آنها و جهاد، عزت را در پی دارد. از همینروی در حدیث پرمعنایی از رسول خدا6 میخوانیم: «من ترک الجهد البسه الله ذلاًفی نفسه وفقراً فی معیشته ومحقاً فی دینه؛ کسی که جهاد را ترک کند، خداوند لباسذلت بر او میپوشاند و در زندگی مادی نیز گرفتار فقر و تنگدستی میشود و دین او بر بادمیرود».
و یا علی(ع) میفرمایند: خداوند جهاد را واجب کرده است تا مایة عزت اسلامباشد و نیز میفرماید: «جهاد دری از درهای بهشت است که خدا تنها بر روی دوستانخویش گشوده است، پس کسی که آن را از روی میل و خواسته خودش ترک کند، خدالباس ذلت و خواری بر اندام او میپوشاند».
سپس امام(ع) با تأکید بر مبارزة با دشمنان کافر و ستمگر به عنوان یک قانونکلی برای همه ملتها میفرماید: «ماغزی قوم فی عقر دارهم الا وقد ذلّوا»
هیچ قوم و ملتی در درون خانهها مورد هجوم دشمن واقع نشدند، مگر این کهذلیلشدند.
آسیبشناسی عزت
عزت هدیهای الهی است ک از راه عبودیت و بندگی خدا به دست میآید و اصولاًعزت در بندگی خداست. به همین دلیل علی(ع) نهایت عزت خود را در بندگی خدامیشمارد: «الهی کفی بی عزّا ان اکون لک عبدا» و یا در نامهاش به مالک اشتر امارتامیرالمؤمنین بودن را ناشی از عبدالله و بندة خدا بودن میداند، لذا مینویسد: «منعبدالله امیرالمؤمنین».
به همین دلیل مؤمن نسبت به بندگان خدا نهایت تواضع و فروتنی را دارد و هیچگاه دچار کبر و خود بزرگبینی نمیشود، زیرا تکبر آسیب عزت است. از همین رو، امامسجاد(ع) از خدای سبحان میخواهد که خدایا مرا عزیز کن و بلافاصله میافزاید: خدایامرا مبتلا به کبر نکن: «واعزّنی ولاتبتلنی بالکبر» و یا میفرماید: خدایا مرا درجهای در نزدمردم بالا مبر، مگر این که در پیش نفسم مرا همان اندازه پایین بیاوری.
سرّ این مطلب این است که کبر قرقگاه الهی است، علی(ع) در خطبه قاصعهمیفرماید: «الحمدلله الذی لبس العزّ والکبریا وجعلهما حرما لذاته».
به همین دلیل امام سجاد(ع) با همة عظمت علمی، اخلاقی، معنوی و خانوادگیمیفرماید:
«انا بعد اقلّ الاقلّین واذّل ومثل الذّرة اودونها، اعزّنی عند خلقک وضعّنی اذاخلوت بک».
ای خداوند، من کمترین کمترانم و خوارترین خوارترانم، همانند ذرّهای یا حتیکمتر از آن. بار خدایا مرا در نزد بندگان عزیز دار و مرا در برابر خود ذلیل گردان.
بنابر این باید سر را بالا گرفت و چشم به مالک عزت دوخت و در تمام حالات از اودرخواست عزت کرد و با تکیه بر او نباید گذاشت دیگران در او نفوذ نمایند و در او اثر منفیبگذارند، اما خودش باید منیّت دروغین خود را بشکند و بداند که از بزرگترین آسیبهایعزت تکبر است و باید از آن بر حذر بود.
در پایان برای بیان اهمیت عزت و این که عزت تنها از آن خداست و راه رسیدن بهآن راه اولیای الهی است روایتی را که به صورت گوناگون از پیامبر6 و ائمهمعصومین(ع) نقل شده میآوریم: کسی که میخواهد در روز قیامت اجر و پاداش او را باپیمانه بزرگ و کامل داده شود باید آخرین سخنش در هر مجلسی که مینشیند این باشد:«سبحان ربّک ربّ العزّة عما یصفون وسلام علی المرسلین والحمدلله ربّ العالمین».