بخشی از وصیتنامه مولوی که حاوی آخرین کلمات و پرمعناترین آنهاست، در ذیل آمده، امید که با تأمل در آن ها بتوان درسهای بیشتری از آن بزرگ آموخت:
« اوصیکم بتقوی الله فی السر و العلانیه و بقله الطعام و قله المنام و قله الکلام و هجران المعاصی و الاثام و مواظبه الصیام و دوام القیام و ترک الشهوات علی الدوام و احتمال الحقاء من جمیع الانام و ترک مجالسه الشفهاء و العوام و مصاحبه الصالحین و الکرام و ان خیرالناس من ینفع الناس و خیر الکلام ما قل و دَل و الحمد لله وحده
نفحات الانس/ ۴۶۵
شما را وصیت می کنم به ترس از خدا در نهان و عیان و اندک خوردن و اندک خفتن و اندک گفتن و کناره گرفتن از جرم و جریت ها و مواظبت بر روزه و نماز برپا داشتن و فرو نهادن هواهای شیطانی و خواهش های نفسانی و شکیبایی بر درشتی مردمان و دوری گزیدن از همنشینی با احمقان و نابخردان و سنگدلان و پرداختن به همنشینی با نیکان و بزرگواران. همانا بهترین مردم کسی است که برای مردم مفید باشد و بهترین گفتار کوتاه و گزیده است و ستایش از آن خداوند یگانه است.
منشور توابین
یا ایها الذین آمنوا توبوا الی الله توبة نصوحا .
ای کسانی که ایمان آورده اید باز گردید
به سوی خدا بازگشتی کاملاً با اخلاص .
تعریف :
تعریف های زیادی برای توبة نصوح ذکر کرده اند برخی بالغ بر 23 تعریف ذکر کرده اند . از مجموع تفاسیر استفاده می شود توبة نصوح توبه ای است خالص و کامل که از روی آگاهی و صداقت انجام شود و با بیم و امید و تزکیه و ادای حق الله و حق النّاس همراه باشد و با عزمی استوار و برگشت ناپذیر نردبان رشد و تکامل و معنویت و عزّت را طی نماید .
چرا توبه ؟!
زیرا توجه شود که :
1ـ آیا کسی که به فکر همه چیز باشد امّا به فکر جان و روح خویش نباشد به فکر مرکب روح و گاو تن، جفت جان باشد اما از عیسای روح و فرشتة جان و عصارة خلقت غفلت نماید خطا کار نیست .
همی میردت عیسی از لاغری
تو در بند آنی که خر پروری
از سوی دیگر باید توجه داشت همانگونه که یک هفته بدون آب نمی توان زندگی کرد یک هفته هم نمی توان بدون آب زلال معنویت و اشراب شدن از کوثر زال نماز و قرآن روح را زنده و شکوفا داشته باشیم .
همچنین باید متوجه بود که اسراف حتی یک نصف لیوان آب حرام است و ما جان و روحمــــان را اسراف می کنیم و روحمان را در پیچ و خم روزگار کهنه می کنیم و بجـــای آنکه روز به روز زیباتر، قشنگ تر، قویتر و با اراده تر شویم . هر چه پیرتر می شویم زشت تر و بی رمق تر می شویم . آیا این خطا و اشتباه نیست و نیاز به توبه ندارد.
2ـ آیا دنیا را پروار خانه دانستن و انسانها را گوسفندان پرواری شمردن خطا نیست در حالیکه دنیا کورة ذوب شدن ناخالصیها است.
3ـ آیا به پرورش جسم و بدن بجای پرورش روح انسانی مشغول شدن خطا نیست . آیا نباید انسانها بالغ شوند و سن و سالشان را با حرکت وضعی و انتقالی زمین محاسبه نکنند و بدانند که در دنیا کودک 90 ساله هم داریم . کسی که اندیشه و معنویت او رشد نکند همان کودکی است که با ابزاری به تناسب حجم فیزیکی خویش سرگرم بازی است .
خـــلق اطفالند جـــز مرد خــدا
نیست بـــالغ جز رهیدن از هوی
گفت دنیا لهو و لعب است وشما
کودکید و راست فــرمــاید خـدا
جنگ خلقان همچو جنگ کودکان
جمله بی معنی و بی مغز و مهان
آیا قربانی کردن عزّت و شرف انسانی در نزد تا نااهلان زراندوز و بی توجهی به آیات قرآن خطا نیست قرآن می فرماید :
“ و فی السماء رزقکم ” این یک حقیقت است که روزی انسان ها همانند سایر موجودات در آسمان است .
رزقها هم رزق خواران و پنـــــد
میوه هــا لب خشک باران و پنــد
لقمه بخشی آید از هرکس به کس
حلق بخشی کار یزدان است و بس
4ـ آیا دین جز محبت است “هل الدین الا الحب” آیا عده ای آن را زورگو بی منطق، خشن معرفی نکردند؟ و این عمل را جز گناه چه چیز می توان نامید؟!
5ـ آیا شعار محوری پیامبر(ص) مرگ با محرومان زندگی با محرومان را نادیده گرفته نشد و به توجیه زراندوزیهای عده ای نپرداختند ؟ چه گناهی بالاتر از آن !
6ـ آیا پیامبر(ص) نتیجة زحمات طاقت فرسای خود را مودت ندانست؟ پس چرا عده ای تلاش میکنند به هر شکلی به تثبیت خودشان به عنوان اینکه دین فقط یعنی سیاست است بپردازند و از عشق و محبت فراموش نمودند ؟ و ایثار را خانه نشین کردند صداقت را زندانی و شرف انسانی را به قتلگاه فرستاند آیا این خطا نیست ؟!
7ـ آیا واقعاًپیامبر نفرمود “ و ما انا من المتکلفین” من از مشقت اندازان نیستم و ما همة وجودمان پر از تکلف و ایجاد مشقت برای دیگران است ؟ پس چرا توبه نکنیم ؟
8ـ آیا علم که نور است و یک حقیقت است . (3) عده ای آن را پیچیده برای اثبات مهارت خود جلوه ندادند ؟
9ـ آیا ساختمان سازی بجای انسان سازی هدف قرار نگرفت ؟
10ـ آیا زیاد حرف زدن را بجای زیاد عمل کردن نشانده نشد ؟
11ـ آیا توجه کردیم که دنیا جایگاه آزمایش الهی است و این آزمایش همگانی است و آنقدر مهم و شدید می شود که حتی پیامبر خــدا (ص) ناله اش بلند می شود و می گویند “ متی نصرالله ” پس چرا خدا ما را یاری نمی کند کی می خواهد نصرت الهی بیاید ؟! بنابراین توقع راحتی و راحت طلبی در دنیا در هیچ شرایطی نباید داشته باشیم ؟ پس چرا راحت طلبی پیشه ساخته ایم ؟
اگر توبه کرده ایم و خدا را بنده ایم پس چرا اینهمه نق می زنیم؟! و در طلب راحت طلبی به جان کندن افتاده ایم و چرا توجه نداریم که بندگی در دو جمله خلاصه می شود مرنج و مرنجان .
12ـ آیا ما به وظیفه و رسالت خویش عمل نموده ایم که به سراغ دیگران رفته ایم اگر نه پس چرا از همگان طلبکاریم .
غزالی می گوید : سی سال موعظة من در این دو بیت شعر فردوسی خلاصه می شود :
ز روز گذر کردن اندیشه کن
پــرستیدن دادگر پیشـــــه کن
به نیکی گرای و میازار کس
که راه رستگاری این است و بس
13ـ آیا حاضر شده ایم اگر نسبت به کسی می خواهیم انتقاد کنیم و نسبت به او نق بزنیم . خودمان را جای او بگذاریم و هر چه به خود می پسندیم به او بپسندیم .
13ـ آیا این تجربة تلخ را هنوز نفهیدیم که از پرگویی و پرخوری، پر خوابی بجای نمی رسیم .
15ـ آیا اندیشیده ایم که معنی این جمله زیبای پیامبر(ص) که حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است یعنی چه و آیا فکر کرده ایم که چرا اگر سه نفر شاهد عادل در جامعة اسلامی در دادگاه اسلامی شهادت دهند که ما با چشمان خویشتن دیده ایم دونفر عملی خلاف عفت انجام داده اند اگر شاهد چهارمی را حاضر نکنند باید حدّ قذف بخورند .
16ـ آیا امر به معروف و نهی از منکر که مخصوص جامعه ولایی است و فرع اثبات برادری (4) برای او است ما بدون مقدمه از آن حربه ای مشمئز کننده نساخته ایم؟! و آیا معروف را شناختیم و منکر را فهمیدیم و سراغ امر به آن رفتیم یا خیالاتمان را بجای معروف و منکر قرار دادیم .
17ـ آیا از “ اجتنبوا قول الزور” (بپرهیزید از قول خلاف واقع) حـربه ای برای جمود و رکود و سرد شدن نساخته ایم . و هر نوع صدای موزون را حتی با محتوای عالی تحریم نکردیم؟!
18ـ آیا از شهوت که مرض است و بهانه ای برای ادامة حیات از آن به عشق تعبیر نشد .
19ـ آیا تکاثر طلبی اصل و هدف قرارنگرفت و کوثرگرایی و وحدت گرایی را به فراموشی نسپردیم؟!
19ـ با عنایت به اینکه انسان چیزی جز فکر و اندیشه نیست (2) و ستون خیمة انسانیت عقل است
آیا ما لحظاتی عقل خود را بکار انداختیم تا داعیه پیروی از اهل بیت پیامبر(ص) که عین عقلند را داشته باشیم . قرآن در توصیف اهل بیت می فرماید : “ انمــا یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا ” و از سوی دیـگر تعطیلی خود را پلیدی می شمارد “ انما یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون .”
آیا به این حقیقت بزرگ توجه کرده ایم که :
قلندران حقیقت به نیم جــــــو نخرند
قبای اطلس آنکس که از هنر عاری است
ما بندة خدای قادر و عالم و مرید و عزیز و عظیم و …. هستیم و بندة او باید اهل عزّت و قدرت و آگاهی و بصیرت باشد نه انسانی بی اراده و ضعیف و ناتوان . امام صادق (ع) فرمود : بندگی خدا حقیقتی است که آفریدگاری را به همراه دارد. پس باید اولی الایدی و اولی الابصار، (صاحب قدرت و بصیرت) بود . و ما اگر ضعیفیم و ناتوان و بی اراده حاکی از گرفتاری مان در عالم ماده است و به تعبیر ملا صدرا اگر گرفتاری نفس و اشتغال آن به طبیعت بشود توان ایجاد و خلق از او گرفته می شود .
20ـ آیا از این همه ظلمهایی که به طبیعت می شود نباید توبه کنیم چرا ایجاد آلودگی چرا سر و صدا و بهم زدن آرامش ؟!
پیامبر(ص) از عربهای وحشی و بی ادب انسانهایی ساخت که با سر انگشتان خویش به درب خانه می زدند که نکند گوش صاحبخانه آزار ببیند و مسؤولیت ایجاد کند . بنابراین باید فکری کرد و تا دیر نشده طرحی نو در انداخت . توابین به فکر روح و جان خود هستند و دنیا را آزمایشگاه و مزرعه ای برای آخرت می دانند .
توابین دوست دارند گول خور بزرگوار باشند تا گول زدن پست .
توابین مساکین و نیازمندان را رسولان الهی و فرستادگان او می دانند رسولانی که پادشاهان آخرتند و محبت خدا در محبت آنان است .
تــوابین نصف دین را تغافل میدانند و کرامت و بزرگواری را در چشم پوشیدن از لغزشها می دانند .
توابین زبانی شاکر دارند و هیچگاه نق نمی زنند و خود را طلبکار نمی دانند و قبل از هر چیز به محاسبة خویشتن قیام می نمایند .
آنان می دانند :
1ـ انسان انسان است و این یک قضیة تتولوژی است که می ارزد همیشة عمر آن را به ذهن بسپاریم و بدانیم که انسان ماشین یا نیست . او زندگی انسانی دارد .
زندگی یـــــک حقیقت یک هـــدف
زندگی یعنی جنون در یک صدف
زندگی موجی است در دریای خون
زندگی رمزی است در شط جنون
زندگی در دل یک عـــــاشق است
زندگی شوق دیدار خـــالق است
زنـدگی امید و کوششهای ما است
زندگی ایثـــار و مهر بـی ریاست
زندگی روح لطیف آیــــه هاست
زندگی آئینـــة تکبیرهــــــاست
2ـ دنیا آزمایشگاه، کورةذوب شدن و زدودن ناخالصیها، میدان نبرد و راه رسیدن به کمال است و آزمـایش یک سنّت جاویدان الهی است و همة انسانها هر کدام به شکلی در متن آزمایش الهی بسر می برند . “ الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون. و لقد فتنا الذین من قبلهم .”
و همانگونه که فشار آتش ناخالصیهای طلا را در کورة آزمایش از بین می برد و آن را لایق قرار گرفتن در دست معشوق می سازد مشکلات و سختیها، مصیبتها و حتی خوشیها و نعمتها آزمایش الهی اند که انسانها را خالص می سازد و او را لایق محضر دوست می نماید و حاضر نیستند آزارشان به موری برسد نه از این جهت که مور جان شیرین دارد . بلکه بدین خاطر که هر کس که دلی دارد یک مو هم نیازارد . چون آن مور هم از دلبر دارد اثری بر دل .
آنان می دانند دنیا پروار خانه، استبل حیوانات نیست و برای خوردن و خوابیدن و فربه شدن تن خلق نشده است و انسانها باید به فکر اندوخته های واقعی خودشان باشند تا هنگامی که خورشید حقیقت دمید افسوس نخورند :
افسوس که آنچه برده ایم باختنی است
بشناختــــه ها تمــــام نشناختنی است
برداشته ام هــــــر آنچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هـــــر آنچه برداشتنی است
3ـ آنان می دانند لــذّت متعلق به عالم حضور است و دنیا دار غیبت و حجاب است . شهوات دنیا و مشتهیات امراض اند نه لذات . بدین جهت وقتی انسان کاملاً سیر شد و یا شهوت کاملاً دفع شد اگر بهترین غذا و یا جاذبه های عشق حیوانی هم برای او ایجاد شود دیگر از خود تمایلی نشان نمی دهد بنابراین شهوات و مشتهیات بهانه ای برای بقایند و نه لذت و کشش روحی و ماندگار و انسانها باید دل به لذّات واقعی ببندند .
هیچ محتــــــاجی می گلگون نئی
ترک کن گلگونه را تو خود گل گونه ای
تاج کر منـا است بر فــــرق سرت
طوق اعطینــــــــــاک آویــــز برت
می چه باشد یا سماع و یا جمـــاع
تا تو زان جویی نشاط و انتفـــــــاع
جان بی کیفی شده محبــوس کیف
آفتـــــابی حبس عقــده اینست حیف
4ـ آنان می یابند زمینة تحصیل لذتها برای همگان تقریباً یکسان آماده است و تفاوتی فاحشی ندارند همه تقریباً بقدر هم لذّت می برند . ثروتمندترین و فقیرترین هر دو می توانند یک شکم غذا بخورند زیر یک سقف می توانند بخوابند در مواردی یقیناً فقیرترین انسانها، بیشتر لذت می برد و راحت تر می خوابد . علاوه بر این که این لذتها زوال پذیرند .
5ـ آنان توجه دارند لذتهای دنیایی تکراریند .
از دیک جهان یک دو سه کفگیر چه خوردی . باقی همه این مزه دارد که چشیدی . بنابراین لذتها، شهوتها و همة غرایز ضمن اینکه نعمت الهی اند و باید باشند. اگر عسل خوب می خواهیم باید زنبور عسل نیش هم داشته باشد اگر گل می خواهیم خاری هم باید مدافع او باشد. و غرائز به آبهای متراکم پشت یک سدّ شبیهند که اگر حساب شده و تحت کنترل عقل استفاده شوند بی نهایت زیبایی در غیر آن صورت بی نهایت خرابی به بار می آورند .
6ـ آنان موحدند می دانند توحید طهارت کبری است و روح دین و عصارة آموزه های انسانی توحید است و اسوة موحدان ابراهیم است آنجا که فریاد می زند :
و لکم اسوة حسنة فی ابراهیم والذین معه اذ قالوا لقومة انا برآء منکم و بدا بیننا و بینکم العداوة والبغضاء حتی تؤمنوا بالله وحده .
پس ترس و اضطراب یا دل سپردن به دیگران معنی ندارد .
موحد چو ذر ریزی اندر برش
و یـــــا تیغ بران نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس
که این است مبنان توحید و بس
نا امیدی خطاست .
پیام الهی به گناهکاران، اسراف کنندگان جان، آنان که احساس می کنند جانشان تشنه است و بوستان زندگیشان میوة شیرین ندارد و چشمة وجودشان خشکیده است و آنگونه که باید نتوانسته اند از عمرشان سود ببرند و زندگی را تکراری تصوّر نموده اند و هر آن میوة جانشان شیرین نگردیده است آنان که عمری به دنبال سراب دویده اند و همة اعمالشان همانند خاکستری تیره و بی جان و بی ربایش در جریان وزیدن طوفانی سهمگین به باد رفته است . این است که فرصت هست خدای سبحان برای بندگانش راه خلاص شدن و توبه کردن را باز گذاشته است راه این است :
1ـ انابه و بازگشت به پروردگار .
2ـ تسلیم محض در برابر او .
3ـ پیروی از زیباترین هدیه های آسمانی (قرآن)
4ـ فرار از حسرتها و اندوه ها و ترک مسخره کردن خویشتن و خدای خویش که حاصل فرآیند سه خصلت زشت
ـ تکذیب آیات الهی و حق ستیزی
ـ استکبار و خود بزرگ بینی
کفر و حق پوشی و پنهان کردن هستة زیبای جان در زیر خروارها خاک در جهان ماده و جوانه نزدن و اتصال پیدا نکردن با خورشید حقیقی عالم تکوین . یعنی ذات احدیت می باشد . پس باید به هدایت الهی مهتدی و به تقوای الهی متقی و به احسان بیکران او محسن شد تا سعادت دنیا و آخرت تأمین گردد و این است منشور جمعیت توابین .
اینقدر گفتیم باقی رو فکر کن
فــــــــکر راکد شود رو ذکر کن
ذکر آرد فکر را در اهتــــزاز
ذکر را خورشیدی این افسرده ساز
نقش سکولارها در تخریب باورهای دینی جامعه
پدیدآورنده: علی رضایی بیرجندی ،
رهبر فرزانه انقلاب، در روز جمعه26 آذرماه سال 78 در خطبههاینماز جمعه تهران، یکی از مهمترین اهداف دشمن در این مرحله را«تخریب ایمان و باورهای مذهبی مردم» شمرده است; ایمان وباورهای کارساز در دل مردم، یعنی ایمانها و باورهایی که اینملت را از یک ملت عقب افتاده توسری خور به یک ملتشجاعمیداندار در دنیا تبدیل کرد. (1)
در زمینه این هشدارهای دلسوزانه، این پرسش سزاوار بررسی استکه: چرا مسلمانان در حالی که از نعمتسعادت آفرینترین برنامهزندگی یعنی قرآن و بیانات معصومان علیهم السلام بهرهمند بودهاندو بعد از وجود مقدس پیامبر اسلام(ص)، از نعمت هدایت ملکوتیترینانسانها یعنی علی(ع)و ائمه معصومان علیهم السلام برخورداربودهاند، چرا آن گونه که شایسته یک جامعه اسلامی است، در مسیرحقو عدل و تکامل مادی و معنوی گام برنداشتند و چه عوامل و موانعیموجب انحراف و عقب ماندگی آنان گردید؟ چواب این پرسش رامیتوان، علاوه برعوامل و موانع درونی و برونی دیگر، در استفادهقدرتهای ستمگر از روشنفکرنمایان سکولار و تخریب ایمان و باورهایدینی مردم نیز جستجوکرد. آنها با این کار زمینههای خواری وتفرق و انحطاط جامعه اسلامی را فراهم آوردند. حکومتستم پیشهاموی باهمکاری عمروبن عاص و مغیره شبعه و مانند آنها کهروشنفکرنمایان سکولار بودند. با زهر آگین ساختن افکار و ایجادتردید در اعتقادات مسلمانان، زمینه رویگردانی آنها از حکومتحقو عدل علی(ع)و تبعیت کورکورانه از سردمداران حزب فاسد اموی رافراهم آوردند. روشهای آنان عبارت بود از:
1- با نابودی نظریه ایدئولوژی اسلامی(دین ایدئولوژی نیست. (2) )ووارونه جلوه دادن آن، وجدان انقلابی اسلامی مومنان را درهمشکستند و احساسات پاک مذهبی آنان را از حساسیت انداختند. (3)
امام صادق(ع)فرمود:
«ان بنی امیه یطلقوا تعلیم الایمان و لم یطلقوا تعلیمالشرک» (34
بنی امیه آموزش ایمان را مجاز ولی آموزش شرک را ممنوعساختند.
این همان ایمانی تخریب شده است که در برابر شرک و ستمموضعگیری ندارد و برای مستبدان و مستکبران خطر شمرده نمیشود.
2- ایجاد فرقههای مذهبی، سیاسی زیر چتر اسلام برای بیانتفسیرهای دینی گمراه کننده، به نام «مرجئه» که ایمان راتصدیق به زبان و نه عمل (5) میشمردند. و «جبریه» که انسان رامغلوب ومقهور عوامل غیر ارادی میدانستند. (6) این مکاتب در محواندیشه قرآن و انقلاب و لزوم مبارزه برای حاکمیت توحید و عدل وآزادی محرومان و مستضعفان و وجوب مبارزه تا رفع فتنه از عالمکوشیدند.
3- جعل حدیث در جهت توجیه روحیه بیتفاوتی و همراهی با حزبقاعدین، مانند این که از پیامبر(ص)نقل کردند: «به هنگام فتنه،نشستگان از کسانی که راه میروند، بهترند و آنان که راه میروند،از آنان که میکوشند، برترند...» (7)
علی(ع)در نکوهش این گروه میفرماید:
«و آخر قد تسمی عالما و لیس به فاقتبس جهائل من جهال واضالین من ضلال و نصب للناس اشراکاء من حبائل غرور و قول زور قدحمل الکتاب علی ارانه و عطف الحق علی اهوائه یومن الناس منالعظائم و یهون کبیر الجرائم.... فالصوره صوره انسان و القلبقلب حیوان لایعرف باب الهدی فیتبعه و لاباب العمی فیصد عنه فذالکمیت الاحیا. »و دیگری دانشمندش دانند و بهرهای از دانش نبرده. ترهاتی چنداز نادانان و مایه جهلی از گمراهان به دست آورده، دامهایی ازفریب و دروغ گسترده، کتاب خدا را به رای خویش تفسیر کند و حقرا چنان که دلخواه او است تعبیر کند، مردم را از بلاهای سختایمن دارد و گناهان بزرگ را آسان شمرد. صورت او صورت انسان استو دل او دل حیوان. نه راه رستگاری میشناسد تا در آن راه رود ونه راه گمراهی تا از آن باز گردد. چنین کسی مردهای میان زندگاناست.
سپس حضرت میفرماید: پس کجا میروید؟ و کی باز میگردید؟ کهعلامتها برپا، دلیلها هویدا و نشانهها برجا است. گمراهی تاکجا؟ سرگشتگی تا کی و چرا؟» (8)
اینان با طرح و اشاعه شعارها و ضرب المثلهایی ضد اسلامی نظیر«عیسی به دین خود موسی به دین خود» ، هرکس را در درون قبرخودش میخوابانند.» ، «به ده کوران رسیدی دستت را به چشمتبگیر» ، «خواهی نشوی رسوا همرنگ ماعتشو» ، «دلت پاک باشدعمل مهم نیست.» ، «سرنوشت ما چنین بود چه میتوان کرد» افکارمنحط مرجئیگری و جبری اندیشی را در جوامع اسلامی گسترش دادند وزمینه را برای انحراف جامعه از مسیر حق و عدل و برای تحققاهداف پلید دنیایی خودشان آماده کردند.
علی(ع)درباره عمروبن عاص، شاخصترین چهره روشنفکر سکولار،میفرماید:
«فاذا کان عندالحرب فای زاجرو آمرهو مالم تاخذالسیوفمآخذها فاذا کان ذالک کان اکبر مکیدته ان یمنح القرم سبته.»
چون سخن جنگ در میان باشد، دلیر است و بر امر و نهی چیره; وچون تیغ از نیام برآید و وقت کارزار درآید، بزرگترین نیرنگ اواین است که عورت خویش گشاید. (9)
و نیز در باره مغیره، یکی دیگر از این روشنفکرنمایان که باطرح شبهات بیاساس سعی در انحراف جامعه و توجیه سقوطهای فکری واخلاقی خویش داشت، به عمار یاسر که با وی گفتگو میکرد.
فرمود: «او را واگذار; چه او چیزی از دین برنگرفته جز آنچهآدمی را به دنیانزدیک کردن تواند و به عمد خود را به شبههها درافکنده تا آن را عذر خطاهای خود گرداند. (10)
درایران اسلامی تقریبا از یکصد و پنجاه سال پیش، استعمارگرانغربی به جای حضور مستقیم سیاسی، نظامی جهت مقابله با اسلام وروحانیت مبارز که بزرگترین مانع استیلای فرهنگی، سیاسی آنانبود. و نفوذ در همه سطوح جامعه از روشنفکرنمایان استفادهکردهاند.
این عالم نمایان با طرح شعارهای دیکته شدهای چون نسبی و شخصیبودن دین و اخلاق، قراردادی بودن حسن و قبح، مباح بودن همه حدودو تقدم حق بر مسوولیت در خصوصی کردن همه چیز حتی دین وتقدسزدایی از دین و اخلاق و نشاندن سود به جای ارزش، آزادی منفیبه جای عدالت،اصالت لذت به جای اصالت کمال، شادی ابلهانه بهجای دردهای انسانی، سرگرمی به جای تعقل، گوساله سامری به جایخدای موسی، کوه ریا و تزویر به جای کشتی نوح، کوشیدند تا ملتاز خود بیگانه شود و به دلخواه آنان فکر کند و به نفع آنان عملکرده، هرنوع ذلتی بپذیرند. (11)
استاد مطهری دراین باره میفرماید: مساله اصلی، استعمار استو استعمار سیاسی و اقتصادی، آنگاه توفیق حاصل میکند که دراستعمار فرهنگی توفیق به دست آورده باشد.
بیاعتقاد کردن مردم به فرهنگ و تاریخ خودشان، شرایط اصلی اینموفقیت است. استعمار تشخیص داده و تجربه کرده که فرهنگی کهمردم مسلمان به آن تکیه میکنند و ایدئولوژیای که به آن مینازندفرهنگ و ایدئولوژی اسلام است. پس باید مردم از آن اعتقاد و ازآن ایمان و از آن اعتماد و حسن ظن تخلیه شوند تا آماده ساختهشدن طبق الگوهای غربی گردند. (12)
نکتهای که برای متدینان بیشتر مایه تاسف است، همراهی بعضیاز روحانیان که در مرحله جهاد اصغر روسفید بودهاند اما درمرحله جهاد اکبر و مبارزه با نفس امتحان موفقی نداشتهاند. بااین روشنفکرنمایان است. البته این واقعیتبا توجه به روایاتصراط مستقیم که از موباریکتر و از تیغ تیزتر است و هرمسلمانی دست کم روزی ده مرتبه موظف است توفیق گام نهادن درصراط مستقیم و نغلتیدن در دامن مغضوبان و گمراهان را از خدابخواهد. قابل توجیه است; اما واقعیتی بسیار تلخ است. در صدراسلام، گروهی از پیشکسوتان جهاد و مبارزه در کنار پیامبر(ص)دربرابر علی(ع)علم مخالفتبرافراشتند. در انقلاب مشروطه نیز شیخمظلوم به فتوای یک روحانی سردار رفت و به گفته جلال آل احمد، ازآن روز بود که نقش غربزدگی را همچون داغی برپیشانی ما زدند ومن نقش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمی میدانم که به علامتاستیلای غربزدگی پس از دویستسال کشمکش بربام سرای این مملکتافراشته شد. (13)
پس اگر امروز عدهای روحانی بر حمایت از روشنفکرنمایان سکولاربرخاستهاند و در برابر نظام مقدس و ولایت فقیه که با خون مطهرهزاران شهید گلگون کفن استقرار یافته است. صف آرایی کردهاند وبرای خاطر دستمالی قیصریه را آتش میزنند، اولا جای تاسف است نهتعجب (14) ; و ثانیا وظیفه مشخص است; باید طبق دستور مولای متقیاندین را به اشخاص نشناسیم. باید راه را بشناسیم و با هرکس درمسیر قرار دارد، همراهی کنیم.
و برای شناخت افراد چه معیاری از آنچه در بیانات رهبر فرزانهانقلاب، آمده، بهتر است:
«ببینید دشمن برای چه کسانی کف میزند. مسلما دشمن صلاح اسلامو مسلمین و ملت رشید ایران را نمیخواهد. ما به همه آنان کههنوز «میت الاحیاء» نشدهاند، توصیه میکنیم از خواب غفلتبیدارشوند و عرض خود نبرند و دنیا و آخرتشان را فدای مطامع بیگانگاننکنند.» (15)
آفتاب آمد زخواب ننگ خیز از فریب خصم بد فرهنگ خیز چهره جان تابه کی زیر حجاب دیده دل بازکن ای مستخواب تا به کی بازیچه رنگ فرنگ تا به کی مفتون فرهنگ فرنگ تا به کی با خویشتن بیگانگی تابه کی با دشمنان همخانگی تا به کی مسحور افسون خسان تا به کی مدهوش هوش ناکسان تا به کی مجذوب کالای فرنگ تا به کی خفتن به لالای فرنگ
به یاران انقلاب متذکر میشویم: آنان که امروز برای قتل تعدادمعدودی نویسنده که به ناحق کشته شدهاند و حتما قاتلان آنانباید شناسایی و در دادگاه عدل اسلامی به سزای اعمال ننگینشانبرسند. این همه سروصدا به راه انداختهاند، هیچ گاه برای خونپاک دهها هزار شهید گلگون کفن انقلاب که در مسلخ عشق به دستمزدوران امریکایی به شهادت رسیدند، حتی یک آخ نگفتند و امروزهم حاضر نیستند بگویند.
دشمنان شهیدان قصد دارند از آب گل آلود بهره برده، از شهیدانو امام شهیدان و یاران شهیدان انتقام بگیرند. آیا وقت آننرسیده است که یاران بزرگوار انقلاب با درک شرایط زمانی و سعهصدر همدل و همصدا راه عزت آفرین امام را با قدرت هرچه تمامترادامه دهند و اذناب استکبار جهانی و روشنفکرنمایان سکولار راسرجایشان بنشانند و این آخرین تیرکمان استکبار را با صلابتشانبه سوی قلب سیاه خودش برگردانید و قلب دو فرزند بزرگوار زهرایاطهر، خامنهای عزیز عزیزان و خاتمی قهرمان را شاد گردانند؟
نقل کردند: شهری مورد تهاجم ارتش یونان قرار گرفت. مدافعانشهر سالها مقاومت کردند. ارتش مهاجم هرچه تلاش کرد، راهی براینفوذ نیافت و به ظاهر عقب نشینی کرده، تنها اسبی چوبی برجایگذاشت. دیده بانان با شادمانی شکست دشمن را اعلام کردند،دروازهها را باز کردند، اسب چوبی را به داخل آوردند، دروازههارا مجددا بستند و شادیکنان به استراحت پرداختند. شبانگاهسربازان پنهان شده در اسب چوبی، دروازهها را به روی لشکر مهاجمگشودند و لشکر به آسانی شهر را تسخیر کرد.
باید از تاریخ درس گرفت.در نبرد با شیطان بزرگ ، روشنفکرنمایانسکولار همان اسبهای چوبیاستعمارند و پس باید با هوشیاری به مصافآنها رفت.
پی نوشتها:
1- روزنامه جمهوری اسلامی،شنبه، 27 آذر 1378.
2- جنبشهای پنهانی در اسلام، محمود اسماعیل، ص 93.
3- پیشوایان ما، عادل ادیب، ترجمه دکتر اسد الله مبشری، ص 131.
4- انسان شناسی، آیة الله حائری، ص 58.
5- تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی، ص 46 و 67.
6- مقالات الاسلامیین، اشعری، ص 141، توحید در نظام عقیدتی اسلام، آیة الله مصباحآ ص 45.
7- نظام الاسلامیه، صبحی صالح، ص 144.
8- نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، خطبه 87، ص 70.
9- همان، خطبه 84، ص 66.
10- همان، حکمت 305، ص 434.
11- روزنامه جمهوری اسلامی، 27 آذر 1378 (سخنان رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران).
12- شش مقاله، مرتضی مطهری، ص 266.
13- غرب زدگی، جلال آل احمد، ص 78.
14- رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران، روزنامه جمهوری اسلامی، 27 آذر 1378.
15- رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه تهران، روزنامه جمهوری اسلامی، 27 آذر 1378.