وقتی فلسفه وارد اسلام شد، این مسئله هم در فلسفه اسلامی مطرح شد. چنانکه میدانید فارابی گفته است که فلسفه تشبه به الله است. اما خود مرحوم ملاصدرا در جلد دوم اسفار به این موضوع اشاره میکند. ملاصدرا میگوید متقدمان قائل به این قول بودند که حکمت، احاطه به اعیان و کیفیت وجود اشیا است و فیلسوف، انسانی است که این احاطه را دارد.
داوری گفت: ملاصدرا در توضیح عقل عملی و نظری، تقدم را به عقل عملی میدهد، در صورتی که در ذهن بیشتر ما عقل نظری، مقدم بر عقل عملی است.
وی افزود: این مسئله همیشه وجود دارد که آیا صرف دانستن ما را به کمال میرساند؟ در فلسفه اروپایی امروز - به عنوان مثال فلسفه گادامر- مسئله روش و حقیقت یک مسئله مهم است. کسانی هستند که راهها و روشها را میدانند، اما آیا صرف دانستن این راهها،باعث میشود آنها حقیقت را پیدا کنند؟ سخن مهم ملاصدرا، حکمت سیروت انسان است.
استاد شهید مطهری(ره) مینویسد:
«فکر اساسی این است که اول ما درد این نسل را بشناسیم، درد عقلی و فکری، دردی که نشانه بیداری است یعنی آن چیزی را که احساس میکند و نسل گذشته احساس نمیکرد. مولوی میگوید:
حسرت و زاری که در بیماری است
وقت بیماری هم از بیداری است
هر که او بیدارتر، پردردتر
هر که او هوشیارتر، رخزردتر
باید توجه داشت که جوان امروز در شرایطی قرار گرفته است که بیش از هر چیز کمبودها را احساس میکند، آنچه لازم دارد در خود و محیط اطراف خود نمییابد. این احساس کمبود با سرابهای متعددی که برایش پدیدار ساختهاند و او آنها را چشمهسار رهایی و سعادت میپندارد تشدید میشود.
امام علی (ع) در حکمت ۲۵ نهج البلاغه به صراحت می فرماید (( ما اضمر احد شیئا الا ظهر فی فلتات لسانه و صفحات وجهه یعنی کسی چیزی را در دل پنهان نکند مگر آنکه در لغزشهای زبان و رنگ رخسار آشکار خواهد شد ))
رالف والدر اِمِرسون،کلمات قصار
آدمی را می توان شناخت:
از کتابهایی که می خوانَد
و دوستانی که دارد
و ستایشهایی که می کند
و لباسهایش و سلیقه هایش
و از آنچه که خوش نمی دارد
و از داستانهایی که نقل می کند
و از طرز راه رفتنش
و ظاهر خانه اش و اتاقش
زیرا هیچ چیز بر روی زمین مستقل و مجرد نیست،
بلکه همه چیزها تا بی نهایت پیوند و تاثیر و تاثّر دارند.
منبع:در قلمرو زرین